جدول جو
جدول جو

معنی چشمه رج - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه رج
(چَ مَ رَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 42 هزارگزی باختر درمیان و 10 هزارگزی راه شوسۀ عمومی بیرجند به زاهدان واقع شده. جلگه ای است با هوای گرمسیری که 82 تن سکنه دارد. آبش ازقنات. محصولش غلات، شلغم و چغندر. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه گرم
تصویر چشمه گرم
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه روز
تصویر چشمه روز
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ مَ / مِ یِ گَ)
کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان). آفتاب. (ناظم الاطباء). مرادف چشمۀ خاوری. (مجموعۀ مترادفات ص 13)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ زَ)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام که در 105 هزارگزی خاور ایلام و 3هزارگزی شمال راه مالرو صیمره واقع است. کوهستانی وگرمسیر است و 50 تن سکنه دارد، آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از خورشید. کنایه از هور و خور:
ایا سپهر ادب را دل تو چشمۀ روز
ایا بهشت سخا را کف تو ماء معین.
فرخی.
ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب
چشمۀ روز بود ماده و مه باشد نر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ رَ)
دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد که در ده هزارو پانصدگزی شمال خاوری سردشت و یک هزارگزی خاور راه شوسۀ سردشت به مهاباد واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با هوای معتدل که 51 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ گُ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در 17 هزارگزی شمال خاوری تربت جام بر سر راه شوسۀ عمومی معدن ذغال سنگ در چشم گل واقع است. کوهستانی با هوای معتدل و 439 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات وپنبه و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راهش اتومبیل رو است. معدن ذغال سنگ چشمه گل در 4 هزارگزی شمال این آبادی است. این آبادی دبستان و ورزشگاه و ده باب دکان مختلف دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ گَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع خنامان کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 244). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: ’دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان که در 27 هزارگزی خاور رفسنجان و 20 هزارگزی شمال رفسنجان به کرمان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 143 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است’. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ کِ)
دهی است از دهستان کرم بخش ترک شهرستان میانه که در 15 هزارگزی خاور بخش و 22 هزارگزی شوسۀ خلخال به میانه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 464 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود گرم، محصولش غلات عدس و نخود سیاه، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ گَ)
دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 61 هزارگزی جنوب کرمانشاه و 10 هزارگزی چنار مرکز دهستان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 540 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ زَ)
دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد که در 36 هزارگزی شمال باختری صالح آباد واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل و 78 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است، ساکنین این آبادی از طایفۀتیموری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ کَ رَ / رِ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 36 هزارگزی شمال سنقر و 4 هزارگزی باخترگردکانه بالا واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 170تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات حبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ قُ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی جنوب چشمه طوران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 253 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ قَ رَ / رِ)
دهی است از دهستان قلعه کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 32 هزارگزی شمال خاوری سنقر واقع و متصل به هزارخانی بالاست. کوهستانی و سردسیر است و 110 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه هزارخانی و چشمه، محصولش غلات حبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(غَ ری یا)
آبی است نزدیک اجا. (منتهی الارب). آبی است نزدیک اجا که یکی از دو کوه طی می باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِزَ)
کنایه از جام شراب زرد. کنایه از جامی که در آن شراب زرد باشد:
یکی جام پربادۀ خسروان
بکف برنهاد آن زن پهلوان
بیاد سپهبد بیکدم بخورد
برآورد از آن چشمۀ زرد گرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ زَ)
چشم زن. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم زن شود
لغت نامه دهخدا
(چَمَ اَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع خنامان کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 230)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ سَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع کوه غر کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قراء و مزارع طبس است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع خنامان کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سُ)
دهی است از بخش جوار شهرستان ایلام. که در 14هزارگزی شمال باختری جوار و 14 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی قالی بافی و راهش مالرو است. اهالی این آبادی چادرنشینند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ سُ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع بافت به زنجان کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235). ده مرکزی دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان است که در 40 هزارگزی جنوب خاوری مشیز بر سر راه مالرو مشیز بقلعه عسکر واقع شده. کوهستانی سردسیر است و 530 تن سکنه دارد، آبش از قنات. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسه شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی جنوب باختری اشتر، کنار راه شوسۀ خرم آباد به اشتر واقع است. تپه ماهوری و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین از طایفۀحسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
آبی است مر بنی اسد را وراء کوه قتان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ رُ)
آبی است مر بنی وقبی را. (منتهی الارب). موضعی است که تا وقباء پنج میل راه باشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
آبی است از آبهای بنی نمیر، از آن عمیر بن خصم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
آبی است مر بنی اسد را، موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ اَ رَ)
کنایه از رود ارس که در سرحد شمالی ایران جاری است:
چو دختر آمدم از بعد اینچنین پسری
سرشک چشم من از چشمۀ ارس بگذشت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ/ مِ یِ)
چشمه، جایی که آب بطور طبیعی از زمین یا کوه جوشد و جاری شود. آبی که از چشمه خیزد. فوّاره. (منتهی الارب) :
ز پرّ پشه تا پی ژنده پیل
همه چشمۀ آب و دریای نیل.
فردوسی.
اگر چشمۀ آب یابی چو زهر
از آن آب مرغ و ددان راست بهر.
فردوسی.
شوددر جهان چشمۀ آب، خشک
ندارد به نافه درون، بوی مشک.
فردوسی.
آتش تیز تاب خشم بود
چشمۀ آب نور چشم بود.
سنائی.
یک چشمۀ آب از درون خانه
به ز آب جویی که از برون می آید.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ پَ)
دهی است از دهستان بربیرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 42 هزارگزی شمال الیگودرز و 10 هزارگزی خاور راه شوسۀ اراک به دورود واقع است. جلگه و معتدل است و 75 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آبی است در مشرق اجفر و بین این دو، عقبه ای است و در نزدیکی فید (قلعۀ) بنی اسد واقع شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دیدرس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرچشمه، کنار چشمه، از توابع دهستان پایین خیابان لیتکوه آمل که نام دیگر آن
فرهنگ گویش مازندرانی